الینا طاهریالینا طاهری، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

دختر طلایی مامان الینا

اخرین روز در کنار الینا

امروز آخرین روزی هست که در کنار الینا هستم از فردا باید بطور تمام وقت برم سرکار خدا رو شکر میکنم که در این مدت تونستم کنار بچه ام باشم و خودم بهش شیر بدم از فردا الینا میشه مهمون خونه مادر جون و پدر جون امروز با هم تا ساعت 10 خوابیدیم بعدش هم یک ماساژ حسابی بهش دادم هر چند خیلی منتظر این روز بودم اما از اینکه باید 7 صبح بچه بیچاره رو از خونه ببرم بیرون ناراحتم ولی فکر کنم عادت کنه !!!! به هر حال مامانی من دو سال تمام در خدمت شما بودم دیگه ببخشین اگر باید از این به بعد یک کم سختی بکشی !
30 دی 1392

برای دختر طلایی

    الینای نازنین من دخترکم    هر روز که چشمهای قشنگت رو     به روی زیباییهای دنیا باز می کنی     به خاطر بیار که این یک فرصت ناب و تازه است   فرصتی   تا تو زنده بودن رو یک بار دیگه تجربه کنی   و پیکره امروزت رو زیر نور عشق الهی    و با قلم تجربه دیروزت تراش بدی    و در تابلوی زندگیت, فردای بهتری رو ترسیم کنی     نازنینم ؛ طلای مادر می دونی تو عطر زندگی رو به من هدیه دادی با بوی تو عشق رو فهمیدم و سرمست شدم حالا من بهت بدهکارم عمر و جوونیم کمترین داراییم هست که باهمه...
22 دی 1392

هیس دخترها فریاد نمی زنن!

خیلی وقت بود که می خواستم راجع به این فیلم بنویسم اما مریضی الینا اون رو عقب انداخت ... مادرای گل دوستای عزیزم مخصوصا اونایی که دختر دارین توصیه میکنم حتما حتما حتما این فیلم رو ببینین واقعا چشم ادم رو به بعضی مسائل باز میکنه ... اما واقعا در این فیلم چه کسی مقصر بود ؟؟؟؟؟؟؟؟ مادر ؟؟ پدر؟؟؟؟ معلم؟؟؟؟ مراد؟؟؟؟ جامعه ؟؟؟؟ کی ؟؟؟ در این جا مطلبی رو براتون میارم که دقیقا نظر خودم هست و دیدم مامان شادی عزیز در وبلاگ فرشته های زمینی نقل کردن  دوستای گلم نظر شما در این مورد چیه؟؟؟ بعضی‌ها می‌گویند دختر بزرگ کردن سخت‌تر است. می‌گویند پسر دست آخر می‌تواند گلیمش را از آب بیرون بکشد...
11 دی 1392

چشمهای ناپاک

دوستان گلم ممنون از این همه لطف خدا رو شاکرم که دوستان نازنینی به من عطا کرده که هر چند تا حالا اونا رو از نزدیک ندیدم ولی از خیلی از کسانی که می شناسم معرفت بیشتری دارن  دوستان گلم  شما جلوه ای از لطف الهی در زندگی من هستین ممنونم از این همه همراهی .... اما...... یه روز پستی رو که یکی از دوستان نازنینم نوشته بودن می خوندم که در انتها این مساله مطرح شده بود که ایا واقعا چشم زدن وجود داره یا سهل انگاری ماست که حوادث بد رو رقم می زنه ؟؟؟ من به دوست گلم گفتم من به چشم زدن اعتقاد دارم و مطمئنم وجود داره .....این دفعه که الینا دوباره مریض شد همینطور که داشتم فکر می کردم دیدم از وقتی من این وبلاگ رو درست کردم این بچه خیلی مریض شده ...
11 دی 1392

تشکر

دوستای گلم ممنون که منو دلداری میدین والا الینا از دیروز دل پیچه های شدید گرفته و خدا می دونه چقدر ناله کرده ... مخصوصا گلاب به روتون موقع دفع واقعا درد داره دستش رو میگیره لبه تخت و زور می زنه...... من نظرات دلگرم کنندتون رو می خونم ولی واقعا فرصت ندارم بهتون سر بزنم و تشکر کنم ولی انرژی مثبتتون همراه من هست ممنون عزیزانم
7 دی 1392